سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای کمیل! محبت دانش، آیینی است که [خدا [بدان عبادت می شود و آدمی به وسیله آن در زندگی طاعت را و پس از مرگش نام نیک را به دست می آورد . [امام علی علیه السلام]

افسانه شب
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:3بازدید دیروز:4تعداد کل بازدید:49988

پیمان ارفع :: 83/9/28::  12:56 صبح

 

نگاه کن خدا،قراربودمن توراهت پول بدم،توهم بهم زمین بدی.من پول دادم ولی اززمین خبری نیست.منم الان میرم چکت رواجرامی ذارم.مرداینوگفت وباعجله ازمسجدزدبیرون اومد،به طرف بانک رفت:آقا،این چک رووصول کنید.

-این شماره چرااینجوریه؟مال کیه؟

:مال خدا.

کارمندبانک چنددکمه کامپیوترروفشارداد:موجودی نداره،چکارکنم؟

-برگش کنید.

:چک خدارو؟!!

-آره،سریع.بعدازبرگه شدن چک مردازبانک بیرون زد وبه طرف کلانتری دوید توی اتاق افسرنگهبان رفت:آقا،این چک برگه شده لطف‍اً یه ماموربامن بفرستید.

افسرنگهبان سرش روبلند کرد:آدرس طرف رو داری؟

-آره.

:کجاست؟

-همه جا.

:زن خیابونیه؟

-نه،خداست.

افسرنگهبان چشماش درشت شد.آب دهنش روزورقورت داد:آخه چطوری؟

-شما مامورت روبفرست.بقیه اش بامن.

:گروهبان،یه مامور باآقابفرست.

مردباسربازازکلانتری اومدبیرون ،به طرف مسجد رفت،توی حیاط مسجد روبه سربازکرد وگفت:دست بندت روبازوبسته کن.

سربازاین کارروکرد.مردفریادزد:آی،مردم.خداروگرفتیم،بریدهرکارخواستید بکنید.

     وازاون به بعدمردم همیشه خوشحال بودند...

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

49988

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
افسانه شب
::لوگوی دوستان::


::اشتراک::